سفارش تبلیغ
صبا ویژن


منوی اصلی
همسنگران جنگ نرم
مراجع عظام تقلید
آمار وبلاگ
  • همراهان امروز :10
  • همراهان دیروز : 2
  • کل همراهان : 173856
  • تعداد کل یاد داشت ها : 128
  • آخرین بازدید : 103/8/26    ساعت : 4:55 ص
اندر احوالات شیخ اعظم

سالروز ولادت شیخ مرتضی انصاری (شیخ اعظم) رحمه الله علیه، آن فقیه و شیعه ی به حقّ مولایمان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام مبارک باد.

به همین مناسبت، با مرور مقداری از زندگی عارفانه ی ایشان و در عین حال، مراعات حال بیت المال مسلمین در احوالات ایشان، یادش را گرامی می داریم؛ امیدوارم که بتوانیم از الگوهای رفتاری این شیخ عظیم الشّأن، در زندگی شخصی و اجتماعی خودمان بهره بریم.

چه هنری؟

استاد شهید مرتضی مطهری درباره دقت شیخ انصاری در مصرف بیت المال می نویسد: «شیخ انصاری آن مردی که مرجع کل فی الکل شیعه می شود، آن روزی که می میرد، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است، فرقی نکرده است. وقتی که خانه او را نگاه می کنند، می بینند، مثل فقیرترین مردم زندگی می کند. یک نفر به ایشان می گوید: آقا! خیلی هنر می کنید که این همه وجوهات به دست شما می رسد، هیچ تصرفی در آنها نمی کنید.

می فرماید: چه هنری کرده ام؟ عرض می کند: چه هنری از این بالاتر؟!

می فرماید: «حداکثر کار من، کار خرکچی های کاشان است که تا اصفهان می روند و برمی گردند، خرکچی های کاشان را که پول به آنها می دهند که بروند از اصفهان کالا بخرند و کاشان بیاورند، آیا دیده اید که به مال مردم، خیانت کنند؟ آنها امین هستند و حق ندارند.

ادامه مطلب...




      

بسم الله الرحمن الرحیم

با نگاهی به پروژه های عمرانی-اجتماعی حکومت های اسلامی دوران صفویه و قاجاریه و....، به راحتی می توان پیوند دین و جامعه را مشاهده کرد.

از جمله های پروژه های منظور، می توان به میدان "نقش جهان"(امام) اصفهان (به عنوان یک نمونه ی بارز وجهانی) اشاره کرد.

ادامه مطلب...




      

مجنون شدم که راهیِ صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا کنی مرا

ادامه مطلب...




      


یک شبی مجنون نمازش را شکست

      بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

ادامه مطلب...




      
آخرین شب انتظار...

در کتاب "آخرین فرمانده اولین سرباز" صفحه 101 آمده است:

عارف گرانمایه و استاد بزرگوار حاج آقا شوشتری دام ظله العالی می فرمودند:

آخرالامر کار بدست خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز خواهد شد و آخرین شب غیبت کبری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  پس از اقام? نماز عشاء در کنار خانه کعبه سر به سجده می گذارد و تا اذان صبح ذکر أمن یجیب المضطر إذا دعاه ویکشف السوء را بطور مستمر می خواند گویا قلب مبارک  حضرت از این غیبت طولانی گرفته که تا اذان صبح این ای? شریفه را می خواند، چرا که مضطر واقعی خود اوست.

هنگام اذان صبح جبرئیل به خدمت حضرت می آید و سرمبارک حضرت را از سجده بر می دارد و می گوید: ای حجت خدا از این حالتِ شما، ملائکه الهی به گریه افتاده اند، برخیز که خدای متعال دعای تو را مستجاب و فرج را امضاء نمود. (1)

1- به نقل از کتاب نوائب الدهور علامه میرجهانی و بحارالانوار مجلسی جلد 51 صفحه






      
سبوح قدّوس...

حضرت ابراهیم خلیل در صحرا چوپانی می کرد 


صدایی گفت:"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح" 


ابراهیم برگشت کسی را ندید.


فریاد زد: نصف گوسفندانم از آن تو بار دیگر بگو!!!

گفت : "سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"


ابراهیم گفت :نصف دیگر گوسفندانم برای تو بار دیگر بخوان.


گفت :"سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح"


ابراهیم گفت خودم بنده ی تو، معشوقم را دیگر بار صدا کن !!!گفت... 


ندایی آمد: ای خلیل خدا من جبرئیلم برای آزمایش تو آمدم


" معراج السعاده "

 

 

 






      
امیدوار باش

 

آب هر چند آلوده باشد حتی لجن هم شده باشد  

                            اگر به دریا برگردد، صاف و زلال و پاک می شود 

 

یادت باشد

 خدا دریای رحمت است و ما چون آب آلوده

   اگر به آغوش رحمت او برگردیم کار تمام است و پاک می شویم



نبی ء عبادی انی انا الغفور الرحیم

به بندگانم خبر کن که من آمرزنده و مهربانم

                                    سوره ی مبارکه ی (حجر/49)






      

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام خادم الزهراء را بشناسیم

در روایت از شیعه و سنی وارد است که: "اوّل من یدخل الجنة فاطمة" (فاطمه اولین کسی است که وارد بهشت می شود)

حدیث طولانی است؛ لذا به خلاصه ی آن بسنده می کنیم؛

امام محمدباقر علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه وآله نقل میکند:

فاطمه سوار بر مرکبی که هزار مَلَک، از چپ، هزار مَلَک از راست، و هزار مَلَک پیشاپیش (در حالی که بال های خود را پهن کرده اند)، او را به سمت بهشت بدرقه میکنند

این مسیر ادامه پیدا میکند تا درب بهشت

درب بهشت، فاطمه برمی گردد و نگاه میکند

از جانب خداوند خطاب میرسد: دختر حبیبم! چه میخواهی؟ ما که بهشت را به تو بخشیدیم!

عرضه می دارد: خداوندا! می خواهم قدر و منزلت مرا بشناسانی!

خداوند می فرماید: دخترحبیبم! برگرد، از بین اهل محشر، هرکس ذره ای محبت تو یا محبت یکی از ذرّیّه ی تو را به دل داشته، دستش را بگیر و وارد بهشت کن

امام محمدباقرعلیه السلام می فرماید:

والله قسم، مادرم یک به یک، شیعیان و محبینش را جدا می کند، همچو پرنده ای که دانه های خوب را از دانه های بد جدا میکند...(تا آخر حدیث)

 

کسانی که خود را خادم الزهرا میدانید! شما خادم همچو خانمی هستید

اما یادتان باشد! این مقام را به هر کس ندهند

مبادا کاری کنیم که آن را از ما بگیرند؛

تا در این مقام، دست و پا میزنیم، نمی دانیم چه مقامی است؛ اما امان از آن لحظه ای که مقام را از ما بگیرند!!!

خادم الزهراء، همچو ماهی می ماند که در آب شناور است؛

ماهی تا زمانی که در آب شناور است، قدر آب را نمی داند، مگر لحظه ای که از آب، بیرون افتد؛ آن وقت است که قدر نعمت را می فهمد.

 

اما روایتی نقل کنم تا مقام دنیاییِ خادم الزهراء برایمان روشن شود.

 قطب الدین راوندی (از اعلام علما و فقها و محدثین متقدمین شیعه) نقل می کند:

 امّ ایمن بعد از شهادت حضرت زهرا، قسم خورد که در مدینه نمی ماند.

 سر به بیابان گذاشت. رفت به صحرا.

 در آن بیابان عربستان تشنه شد، به حد مرگ رسید،

 یک جمله گفت، گفت: "یا رب انا خادمة فاطمة"، من خدمتگزار فاطمه ام.

 تا این جمله را گفت: "از عطش کشته می شوم"، دلوی از آسمان سرازیر شد، شربتی نوشید.

از آن، شربتی نوشید که هفت سال، نه طعامی، نه شرابی، نه آب، نه نان، نه غذا، به این بدن دیگر نرسید[و احتیاج نداشت].

یعنی چه؟!!!

 یک کلمه گفت: من خادمه فاطمه ام

خادم واقعی اوست؛ او که فهمید زهرا که بود؛ خدمتش کرد و شد "خادمة الزهراء"

خادم الزهراء اگر بفهمد برای چه کسی خدمت می کند، حتما مستجاب الدّعوه خواهد شد، همچو ام ایمن

پس خادم شدن، معرفت میخواهد، سپس معرفت میخواهد، و سپس معرفت...

از خداوند مهربان می خواهم که ما را در لیست خَدَمَة الزهراء سلام الله علیها قرار دهد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته






      

در اردوگاه موصل، پیرمرد بزرگواری بود که بعد از نماز صبح می‌نشست و دعا می‌خواند. بعثی‌های پلید هم اگر کسی بعد از نماز صبح بیدار می‌ماند و تعقیبات می‌خواند، خیلی معترضش می‌شدند.

به هر حال، آمدند و معترض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: «پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح می‌نشینی و وراجی می‌کنی؟» (با لحن نابخردانه خودشان ).

حاج حنیفه که ‌دید اینها خیلی پایشان را از گلیمشان درازتر کرده‌اند.گفت: «می‌دانید بعد از نماز صبح من چه کسی را دعا می‌کنم؟»گفتند: «چه کسی را دعا می‌کنی؟»گفت: «به کوری چشم شما،‌بعد از نماز صبح می‌نشینم و رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی را دعا می‌کنم».

نگهبان بعثی این حرف را شنید و رفت. موقع آمار، در که باز شد حاج حنیفه را بردند و حسابی کتک زدند و او را انداختند داخل زندان.

دو نفر دیگر هم در زندان بودند. یکی از آنها علیر‌ضا علی‌دوست بود که اهل مشهد است. ایشان می‌گفت: «ظهر که زندانبان غذا آورد، ما دیدیم غذا برای دو نفر است، با دو تا لیوان چای. گفتیم: ما سه نفریم. گفت: این پیرمرد ممنوع از آب و غذاست.

چهار روز به این پیرمرد یک لقمه غذا و یک قطره آب ندادند. هرچه ما اصرار کردیم، امکان نداشت. زندانبان می‌ایستاد تا ما این لیوان چای را بخوریم و بعد که خاطرجمع می‌شد، می‌رفت.

روز چهارم دیدیم که حاج حنیفه دیگر توانایی اینکه نمازش را روی پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جای این‌که بعد از نماز، تعقیبات بخواند، دراز کشید و همین‌جور شروع کرد با فاطمه زهرا(س) از تشنگی خودش صحبت کردن. عرض می‌کرد: فاطمه جان! از تشنگی مردم، به فریادم برس!

ما به بعثیان پلید التماس می‌کردیم، ولی حاج حنیفه گرسنه و تشنه، چشمش را به روی عراقی‌ها بلند نمی‌کرد، تا چه برسد به این‌که زبانش را باز کند.

عزتش را این‌طور حفظ می‌کند ولی از آن طرف، تشنگی خودش را با فاطمه زهرا(س) در میان می‌گذارد.

علی‌دوست می‌گفت: «روز چهارم آنقدر از تشنگی نالید تا این‌که چشم‌هایش بسته شد و به خواب عمیقی فرو رفت. ما دو نفر، متوسل به فاطمه زهرا(س) شدیم و عرض کردیم: یا فاطمه! عنایتی کنید تا ما بتوانیم امروز یک لیوان چای برای حاج حنیفه نگه داریم.

بالاخره تصمیم گرفتیم از دو لیوان چای، نصف یک لیوان را من سر بکشم و نصف دیگر را آن برادر، طوری که زندانبان عراقی متوجه نشود و یک لیوان چای را مخفیانه در یک قوطی بریزیم. به هر حال، آن روز توانستیم یک لیوان چای را نگه داریم.

زندانبان رفت و ما منتظر بیدار شدن حاج حنیفه بودیم که این لیوان چای را به او بدهیم. بعد از لحظاتی، دیدیم بیدار شد، اما با چهره‌ای برافروخته و شاداب. بلند شد و شروع کرد به خندیدن و صحبت کردن. دیدیم، این، آن حاج حنیفه نیست که با ضعف و ناتوانی نمازش را نشسته خواند و دراز کشید و به همان حالت،‌با فاطمه زهرا(س) عرض حاجت می‌کرد و از تشنگی می‌نالید.

به هر حال، آرام آرام سر صحبت را باز کردیم و گفتیم: امروز به برکت توسل شما، ما توانستیم یک لیوان چایمان را نگه داریم.
حاج‌حنیفه خندید و گفت: خیلی ممنون! خودتان بخورید. نوش جانتان! الان در عالم خواب، فاطمه زهرا(س) هم از شربت سرابم کردند و هم از غذا سیرم نمودند و آن طعم شیرین شربتی که از دست مبارک حضرت زهرا(س) خوردم، هنوز کام مرا شیرین نگه داشته است. من این چای تلخ شما را نخواهم خورد.

خاطره از سید آزادگان مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی
برگرفته از کتاب حماسه‌های ناگفته ـ صفحه86 -83

 






      

بسم الله الرحمن الرحیم

هو العزیز الحکیم

امروز سه شنبه 2 اردیبهشت 1393

آقایان مدیر یا مسئولین واحدهای خبری دزفول!

دو روز از میلاد ام الائمه فاطمه زهرا سلام الله علیها گذشته

شماهایی که زحمت کشیدید و دستنوشته ی گرانمایه ی یکی از مسئولین فرهنگی شهر دزفول را با ذوق و شوق فراوان در سایت های خبری درج کردید، و بحمدالله همشهریان عزیز هم با نظرات خودشان نشان دادند که از وضعیت فرهنگی مورد نظر آقای مسئول نگرانند

از شما سوال میکنم

آیا در شب و روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها، دزفول بودید یا نبودید؟

اگر بودید، حتما مراسمات جشن و سرور را در گوشه گوشه ی شهرتان مشاهده کردید و گرنه، حتما خبرش به شما رسیده؟

شماهایی که داعیه دار برپایی جشن و شادی برای اهل البیت علیهم السلام هستید، چرا در انعکاس خبر، کم کاری کرده اید؟؟؟؟

بنده دزفول نبودم؛ ولی گویا خبر برگزاری جشن های مردمی، بیشتر به بنده میرسید تا شماهایی که در شهر بوده اید!!!

نوجوان ها و جوان های مذهبی این شهر، محتاج پوشش خبری شما نیستند؛

اما این از بی انصافی شماست که خبرها را یکسویه منعکس کنید و مردم را نسبت به هیئات مذهبی بدبین کنید.

اشتباه نکنید! این جوان ها، همان جوانانی هستند که ایام فاطمیه را پرشور برگزار کردند.

البته باز هم بودند بعضی وبلاگ ها یا سایتهای خبری که اشاره ای به جشن های مردمی کرده باشند

حالا حرفهای ناگفته ام بماند تا بعد...

بعضی ها حرفها را به خود میگیرند و بعضی هم ،بیان آنها را در شأن یک طلبه ی جوان نمی دانند


پیشاپیش 4خرداد، روز ملی شدن نام دزفول را تبریک میگویم

دوربین های خبری! آماده باش









      
<      1   2   3   4   5   >>   >